خاطرم از همه جمع است و پریشان توام
فصل پاییز بیاور که من آبان توام
کوچ ده از از قفست بغض پر مرغان را
تو به پرواز در آ من که غزل خوان توام
ریشه زن پخش کن این تشنگی مبهم را
تا نفس مانده به جانم، ابر گریان توام
برگشتم...برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 6
هر کسی هرچه می داند را نمی تواند بر زبان بیاورد گاهی از روی نخواستن گاهی هم از روی نتوانستن که در هر دو صورت حرفهایی نگفته می ماند این حرف ها همه در دل می ماند و می ماند تا به بغضی نمناک تبدیل شود . تا به خاطره ای سوزناک که هر گاه مرورش کنی نفست بی اختیار به بلندای آه می رسد . آهی که سینه ات را به درد می آورد و اشکت را راهی گونه . چشمانت به نقطا ای خیره میشود و تمام خاطرات از جلوی آنها رد میشود.
آره کاش همه حرف ها گفته شود
برگشتم...برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 43
ای مهربان من،
تو کجایی و من کجا .
بیخودی چشمک نزن، من روزه دارم دخترک
گر زیادی عاشقی، شب را بیا احیا کنیم
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 33
سهم کسی نمی شود ، آنچه که تو ربوده ای
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 30
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 23
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 40
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 43
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 29
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 41
برچسب : نویسنده : jadooyeeshgh بازدید : 44